+ دیشب که نوشتم من میدونم معجزه رخ میده هیچ فکرش رو نمیکردم که امروز بهترین و تنها دوست این روزام بهم پیام بده " محدثه میای باهم بریم حلقه انتخاب کنم؟" و تو خواب و بیداری ندونم از شدت خوشحالی چی کار کنم.... اصلن باورم نمیشه که بالاخره بله گفت.... این اتفاق بهترین اتفاق این روزا بود....
+ بهش زدم
خوشا به مردی که زنش تو باشی و جلوش یه عالمه شکلک قلب و بوس گذاشتم
زنگ زده بهم میگه
از دست تو محدثه نیم ساعته دارم میخندم....
میخندم از اون خنده های عمیق و خدا رو شکر میکنم که هنوز قابلیت اینو دارم تو شرایط بحرانی و پر استرس خنده رو لب دوستام بیارم:)
+به مامان میگم
بهم گفته بریم حلقه انتخاب کنم
مامان یه نگاه میندازه به سر تا پای من و میگه
به تو گفته؟:/
میگم
مگه من چمه:|
میگه
چیزیت نیست فقط موندم آدمی که از طلا بدش میاد چه جوری میخواد تو خرید حلقه ی عروسی نظر بده
یه آهاننن بلند میگم و پشت بندش قاه قاه میخندم
شاید من تنها دختر ایرانی باشم که از طلا متنفرم و هیچ وقت فلسفه خریدش رو درک نکردم:/
+ شب جمعه ماه رمضون فقط باید رفت حاج منصور....
یه حس شکست بدی دارم....
احساس میکنم از خودم شکست خوردم...
+ ماه رمضون یه قابلیت بدی داره
اینکه تو این ماه کل صحنه هایی که گند زدی از جلو چشمات رد میشن تا شرمنده ات کنن...
اصلن خدا دلش میخواد این ماه یه جوری آتیش بگیری تا توبه کنی....
آخ....
چقدر گذشته ی سیاهی دارم...
چقدر گناه هایی که پرده پوشی کردی....
آخ .... دارم میسوزم ....
+شاعر میگه باید برید و پر زد و به آسمون رسید...
+نمیدونم چرا این روزا شلوغی اذیتم میکنه...
+ این شبا پر از خواب هایی که امید به تعبیرشون دارم.....
+ الهی و ربی من لی غیرک؟؟؟؟