من از حسرت غیر تو خالی ام.....

سه شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۵۷ ب.ظ

 

+ یه دوستی داشتم ، همیشه قبل از ماه رمضون حلالیت میطلبید و میگفت دلم نمیخواد ماه رمضون رو با شونه های خمیده از بار حق الناس شروع کنم...

از اون سال منم از همه حلالیت مطلبم...

امسال با خودم گفتم حلالیت طلبیدن فقط کافی نیست خودتم باید حلال کنی...

برای همین قبل از شروع ماه رمضون گفتم محدثه تا دلت رو صاف نکنی با آدما ماه رمضون هیچ فایده ای نداره

نتیجه سه روز تلاش و تو سر خودم زدن شد یه دل صاف با آدما...

حلال کردم خدا...

تو هم حلالم کن...

شونه هام سنگینه...

هیچی ندارم...

دستم خالیه خالیه....

 

+سحر های پر از دلتنگی...

افطار های پر از بغض...

 

 

+

آدم وقتی میخواد بره یه مهمونی مهم از یه ماه قبل تدارک میبینه و همه اش میگه چی بپوشم و برای صاحب خونه چی کادو ببرم.

از خدا هم بالا تر مگه هست؟؟ مگه مهمونی مهم تر از مهمونی خدا هم هست؟؟؟

حالا من مهمون خدا شدم ولی هیچی ندارم که به صاحب خونه بدم....

با دست خالی خالی اومدم...

حتی لباس خوبی نداشتم که تنم کنم...

فقط فقط به این امید اومدم که صاحب خونه دستم رو بگیره ، که صاحب خونه بغلم کنه...

آخ ینی میشه بغلم کنی؟؟ میشه زیر گوشم بگی خوش اومدی؟؟؟

 

 

+ دیشب دل تو دلم نبود...

بعضی چیزا قابل وصف نیست...

مثل حال دیشبم...

 

+ من هر شب تیکه تیکه میشم و هر تیکه ام رو میفرستم یه گوشه ی دنیا

قلبم میره مشهد و دخیل میبنده....

دست هامو راهی میکنم کربلا و دست چپم میچسبه به ضریح امام حسین و دست راستم میره ضریح آقا ابالفضل رو میگیره

لبم رو میفرستم نجف تا بره بشینه توی صحن و ذکر بگه....

چشم هامو بدرقه میکنم به سمت کاظمین تا برن و با اشک هاشون غبار از حرمین بشورن

پاهام میرن مکه و به گرد کعبه میچرخن و میچرخن

گوش هام رو میفرستم مدینه تا برن بشینن کنار بقیع به انتظار شنیدن صوت قرآن حضرت محمد....

 

 

 

+ شاعر میگه من از عشق بارون به دریا زدم....

 

 

+ به بهار پیام دادم

_ یهو دلم خواست باهات حرف بزنم

برام زد

+ یهو دلم خواست به حرفات گوش بدم

اینجور وقتا دلم میخواد زمان کش بیاد و من همه حرفامو واسه بهار داد بکشم ، اینجور وقتا دلم میخواد همه فاصله رو از بینمون بردارم و بیام قم  تا باهم بریم حرم حضرت معصومه و من بدون اینکه چیزی بگم فقط سر روی شونه هاش بذارم...

اینجور وقتا....

 

 

 

+ یکی میگفت آشفتگی درمان نداره....

به قول شاعر " آشوبم آرامشم تویی..."

 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۱۸
محدثه مهران فر

نظرات  (۲)

آخ یعنی میشه دست بکشی بالای سرم ,حس میکنم دستات یعنی امید ادامه راهم ,یعنی پرواز 
میشه نگاهم نکنی سرمو بزارم رو شونه هات بغض افطارم بترکه اشکام جاری بشه 
قبول حق باشه 
التماس دعای فراوان
بازم بگم خوشبحالت :) 
کربلا 
یادت رفت نجف رو بگی  :) 
یه سوال تو کربلا و نجف رفتی خب 
میشه بگی برای اولین بار تو حرم حضرت علی چه احساسی داشتی؟؟ یا بین الحرمین چه احساسی داشتی؟؟ 

پاسخ:
میشه میشه چرا نشه؟؟
ممنونم :)
از توهم قبول باشه خانوم :)
محتاجیم به دعا
نجف رو نوشتم که... :)
ببین هر دفعه که بری با دفعه ی قبل حست فرق داره بر اساس سن و حال و هوای روحیت درکت از محیط خیلی متفاوته و من فکر میکنم احساس آدما باهم متفاوته....
و اینکه حس آدم تو اینجور وقتا قابل توصیف نیست
خودت باید تجربه اش کنی
اگه به من بگن الان دوست داری کجا بری قطعن میگم مکه و مدینه
حس میکنم الان و تو این سن باید برم

دقیقا مثل مهمونی های مهم زندگیمون..هیچ وقت تو فکر این نیستیم که قراره فلانی چه تیپی بزنه یا چی بپوشه..همیشه میگیم من برای اون مهمونی این سری کارها رو میکنم..اما نمیدونیم چرا تو مهمونی خدا برعکس هست کارمون ..یه ذره  بین داریم و میگیم یعنی فلانی روزش قبوله با اون حرفایی که زد؟...بهتره ذربین رو بذاریم روی خودمون..روی زندگیمون..چقدر خوبه یه بهاری توی زندگیت داری که میتونی به شونه هاش تکیه بدی
پاسخ:
اوهوم موافقم باهات....

تازه بی خبری که دوتا بهار دارم :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">