در شگفتم از کسی که میبند از جان و عمر او کاسته میشود اما برای مرگ آماده نمیشود!!*

 

 

*امام علی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۶ ، ۲۳:۲۴
محدثه مهران فر

 

 

 


آفتاب عصرگاهی روی تخت لم داده بود و با گل های سرخ ملحفه بازی میکرد و میخندید...
گل های پشت پنجره دست در گردن هم انداخته و به خاطرات هزار بار تعریف شده میخندیدند....
بوی کیک سیب و دارچین درحال پخت ،  در هوا سر میخورد و این طرف و آن طرف میرفت....
و من سه تار به دست لبه تخت نشسته بودم  و انگشتم روی سیم ها نازکش میلغزید و با خود فکر میکردم ، خوشبختی همین است.... همین!





* خدایا چه جوری میشه شکر این همه نعمت رو به جا اورد؟؟؟
شکرت...
شکر

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۶ ، ۲۳:۲۲
محدثه مهران فر

.

 

 

 

در هوس خیال او همچو خیال گشته‌ام

وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۶ ، ۲۲:۲۸
محدثه مهران فر

 

روی چهارپایه ی آبی رنگ رو به روی گاز نشسته ام ، بوی سیر تازه ی تف داده شده در سرم میپیچد و با خودم فکر میکنم چقدر خوب است که زنم و میتوانم تمام دلتنگی ها و بغض هایم را درون ماهیتابه بریزم و به صدای جلز ولزشان گوش دهم.....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۶ ، ۰۰:۰۸
محدثه مهران فر

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۶ ، ۰۰:۵۵
محدثه مهران فر

 

خداوند در آیه چهارم سوره مبارکه بلد ، محل زندگی همه انسان ها را " کبد" معرفی میکند ، یعنی محل سختی و مشکلات. با این آگاهی ، نگاه انسان به زندگی زیر و رو میشود و دیگر همه ی هدفش را کسب آرامش و رفاه قرار نمیدهد چرا که میفهمد دنیا محل خوشگذرانی و آرامش مطلق نیست. بلکه دنیا مانند مزرعه مکانی برای رشد و خودشکفایی و مانند مدرسه مکانی برای امتحان الهی است. پس مردم در تمام عمرشان باید در اندیشه ی دست و پنجه نرم کردن با مسایل ، موانع و مشکلات باشند.

 

"محمد جعفر غفرانی"

 

 

+ حالا هی ما دو دستی این دنیا بچسبیم و به زمین و زمان برای زندگی که داریم فخر بفروشیم....

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۶ ، ۰۰:۵۱
محدثه مهران فر

 

+ گوشه خیابون مچاله شده بودیم و با صدای حاج منصور گریه میکردیم....

همه چیز دلگیر بود.... آدما ، هوا ، خیابون ، ساختمونا...‌ ماشینا...‌

خدایا باورم نمیشه تموم شد... به همین راحتی ، مثل یک چشم بر هم زدن!

 

 

+ فکیف اصبر علی فراقک؟؟

 

+ هیچی مثل این نوسان اومدن و رفتن منو نابود نمیکنه!

 

+ داشتم فکر میکردم آدمای زندگی من یا تیر به دنیا اومدن یا آبان :)

سلام تیر ماه قشنگ.‌‌‌.‌. تو مثل خرداد نباش.... خوب باش لطفن... 

 

+ فکر نمیکردم تو سن بیست و سه سالگی بعد از این همه سال کتاب خوندن ، یه روزی دراز بکشم رو تخت و رمان عاشقانه بخونم ! ( مایه آبرو ریزی)

 

 

+ هر شب بعد نماز صبح به عکس آقاجانم خیره میشم.‌‌‌‌... خیلی دلم برات تنگ شده.... کاش بودی.... کاش....

 

 

+ همه چیز سر جاشه ولی انگار هیج چیز سر جاش نیست!

 

 

+ معلق تو هوا....

 

 

+ به رسم هر جمعه‌‌‌..... حواست بهم هست؟؟؟ ( آره آره..‌)

 

 

+لعنت به خواب های تیکه پاره ای که دست از سرم بر نمیداره!

 

 

 

+کاش جز تو همه مردم کور بودند...

آن وقت فقط تو مرا میدیدی....

فقط تو!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۶ ، ۰۵:۱۰
محدثه مهران فر

 

+ بین صف های نماز جماعت دنبالش میگردم ، پیدایش میکنم ، سه ردیف جلو تر از من نشسته است و تسبیح میچرخاند ،  از روی سر مردم میپرم و داد میکشم سلام

برمیگردد و با خنده آغوشش را به رویم باز میکند..و من بدون هیچ مقاومتی سرم را به مقنعه اش میچسابم و نفس عمیق میکشم..... 

میگوید : به به ببین چه فرشته ای اومده مسجد...

نگاهش میکنم.... به چهره ی نورانی و ابروهای سفیدش...

میگوید: چه روسری خوشرنگی..‌‌..

میخندم

دستم را فشار میدهد و دعا میخواند... قلبم تند تند میزند‌‌‌....

خدایا...‌ کاش من هم بنده ی خوبت بودم....

 

 

+تلو تلو خوران خیابان را پایین می آیم ، یک بسته گل خریده ام ؛ گل ها صورتی و بنفش... 

کلید را درون در میچرخانم ، کولر را روشن میکنم ، چادرم را پشت در اتاق آویزان میکنم ، گل ها را درون دو گلدان میچینم ، یکی میرود روی میز جلوی تلویزیون و دیگری روی میز بغل مبل ، توی آبشان یک حبه قند می اندازم و با لبخندی از سر رضایت نگاهشان میکنم‌‌‌....آن انحنای نازک و رنگ های ملیح بدجور دل میبرند.‌‌...

به عادت هر روزم همه جا را مرتب میکنم ، بوستان سعدی توی کتابخانه را سر جایش میگذارم ، روی تخت را مرتب میکنم ، جارو میکشم ، لباس های کثیف را توی سبد لباس ها می اندازم و گل های پشت پنجره را آب میدهم...

بعد از نیم ساعت زیر و رو کردن کمد لباس ، گل گلی ترین لباسمی که داشتم را انتخاب میکنم ، چرخ میزنم توی اتاق و از مرتب بود ن همه چیز مطمعن میشوم و آخر سر هم عود روشن میکنم و روی تخت دراز میکشم و به کتاب هایم خیره میشوم و برای هزارمین بار احساس خوشبخت ترین آدم روی زمین ام.....

خدایا چگونه میشود شکر نعمت هایت گفت؟؟؟

 

 

 

+شب قدر...

کهف الشهدا...

حاج حسین یکتا...

قدر تمام این شب ها گریه کردم....

خدایا‌.. شکرت.. شکرت

 

 

 

+من بد....

ولی تو که بهترین خدایی

تو که بخشنده ای منو ببخش....

 

 

 

+همه ی من...

همه ی زندگیم برای تو...

برای تو...

تو...

تو....

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۶ ، ۱۸:۱۱
محدثه مهران فر

 

+ رو به روی پنجره نشسته بودم

خورشید داشت غروب میکرد من عاشقانه سه‌تارم رو بغل کرده بودم و هر از چندگاهی چشم از تار های ظریف سازم برمیداشتم به آسمون نگاه میکردم و از این همه زیبایی قلبم تند تند میزد

 

 

 

+ امشب متوجه شدم یکی از راه های رسیدن به آرامش پیاده روی شبانه است‌‌‌.....

 

 

+ دارم سعی میکنم آروم باشم

دارم سعی میکنم که به همه نشون بدم که من منطقی ترین دختر جهانم 

ولی...‌

 فقط خودم و خودم میدونم که پشت این نقابی که ساختم چه آشوبی برپاست....

 

 

 

+ قلبم داره پر میکشه سمت مشهد الرضا....

 

 

 

+ آه خواب‌آلودگی....

 

 

 

+ خدایا...

منو به حال من رها نکن....

 

 

+ کلی حس عجیب دارم که از توصیفشون عاجزم....

 

 

+ کاش میشد امشب از توی اسمون یه عالمه ستاره بچینم و یکی یکی بذارمشون توی پاکت و برات بفرستم....

کاش....

 

+ لبخند نیمه کشدار :)

 

 

 

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۵ ، ۰۱:۰۸
محدثه مهران فر

 

 

+ دیشب احساس میکردم توی یه تاریکی مطلق رها شدم...

ولی امروز ، از یک روزنه ی کوچیک چنان نوری به جهانم تابید که همه جا رو روشن کرد....

 

 

+ چقدر خوبه که دوستی باشه که بشه باهاش حرف زد...

چقدر خوبه که یکی باشه بفهمتت...

چقدر خوبه که من یه یکتا دارم که نگاهش ، حرفاش ، بودنش آرامشه...

 

 

+ میخوام یه کتاب بنویسم در مورد کهف...

هر دفعه که میرم یه چیز جدید کشف میکنم...

کهف رو خدا گذاشته برای ما غریب افتاده های دل خسته...

 

 

 

+ به یکتا میگم : وقتی میری توی جنگل صدای منم منم نمیشنویی

ولی شهر پر از فریاد های منم منم آدماست و جز این صدا هیچ چی نمیشنویی

 

 

+ علی رضا عصار داره میخونه : گاهی همان کسی که دم از عقل میزند در راه هوشیاری خود مست میرود

 

 

+خیلی وقت اتفاق ها اونجوری نمیشه که من میخوام....

 

+سکوت....

از اون سکوت های طولانی.....

 

 

+ خدایا...

من میدونم...

میدونم که معجزه رخ میده...

من به "ان الله علی کل شی قدیر" ایمان دارم....

 

 

 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۵ ، ۲۲:۵۲
محدثه مهران فر