۳۱ مطلب با موضوع «از دیگران» ثبت شده است

 

 

 

می پیچد

به دور سری که درد نمیکند

خیال دست هایش....

 

 

 

 

*محمد مرکبیان

 

 

 

+ دست های مادرم جغرافیای ناشناخته ی زندگی من است ، شاید یک کتاب نوشتم و اسمش را گذاشتم دست هایش....

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۲۲
محدثه مهران فر

گرچه دُشوار است امّا بی صدایی بِهتر است!

بی خیالت!...دوری از عشقِ کَذایی بهتر است!


من اگر لیلا شَوَم...مجنون صدایَم می زنند!

حق بده!...هَر تُهمتی از بی حیایی بهتر است!


می رَوَم تعبیرِ اصحابی شَوَم....در بینِ کَهف

می رَوَم...در رفتن از عصرِ جدایی بهتر است.


تا دهان وا می کُنم،محکوم می گردد دلم

زندگی در گوشه ای خلوت،خدایی بهتر است.


حالِ بی منظورِ اشعارم کمی برگشته است

هیس!ساکت!عاشقی با بی صدایی بهتر است!



+به بهار میگم برام شعر بفرست ، اینو فرستاده ، یه جور عجیبی خوبه.....

بی صدایی....

چقدر خوبه آدم بی صدا باشه....

کاش منم بلد بودم شعر بگم ، اون وقت تمام بی صداییم رو تبدیل میکردم به شعر....

آخ امان....

زندگی در گوشه ای خلوت، خدایی بهتر است....


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۰۱:۴۹
محدثه مهران فر


خدایا تو برای دوستانت نزدیک ترین همدمی و برای کارسازی آنان که بر تو توکل دارند از همه کس حاضرتری. آنان را در پس پرده رازهایشان می بینی و در عمق درونشان بر آنان آگاهی و اندازه بینش آن ها را می دانی. پس راز های ایشان بر تو آشکار و دل هایشان به سوی تو در سوز و گداز است......




" امام علی"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۴ ، ۲۳:۴۹
محدثه مهران فر

 

از صبح که پا میشه ، فلان کس چی گفت ، فلان کس چی کار کرد ، فلان روزنامه چی نوشت.... ول کن.... روایت داریم که اغلب جهنمی ها ، جهنمی زبان هستند فکر نکنید همه شراب میخورند و از در و دیوار مردم بالا می روند...نه.... یک مشت مومن مقدس را می آورند جهنم که این آقایون تو صفوف جماعت می نشستند آبرو می بردند....!

 

" استاد فاطمی نیا"

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۴ ، ۲۳:۴۴
محدثه مهران فر


تقوا یعنی اگر یک هفته مخفیانه از همه کارهایی که کرده ایم فیلم گرفتند و گفتند اعمال هفته گذشتتت در تلویزیون پخش شده ناراحت نشویم.....



"آیت الله مجتهدی"



*محمد علی شیخ الاسلامی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۴ ، ۲۳:۵۹
محدثه مهران فر


از ماموریت که برگشت خوشحال بود ، پرسید : فرمانده گناه کردن این ها چه فایده دارد؟؟ ابلیس جواب داد :امام این ها که بیاید روزگار ما سیاه میشود این ها که گناه میکنند امامشان دیر می آید ، با کنجکاوی پرسید: این هفته پرونده ها چطور بود؟؟ ابلیس گفت: مگر صدای گریه ی آقایشان را نمیشنوی؟؟؟


+ نمیدونم اینو از کجا خونده بودم و توی دفترچه ام نوشتم ، آتیشم میزنه این دو خط.... مخصوصن جمله ی آخرش....



by:amin daryanavard

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۴ ، ۲۱:۲۹
محدثه مهران فر

 

ای دنیا ، از چه متوجه من شده و به من روی آوردی ؟ از من دور شو و غیر مرا فریب ده ، من صید تو نیستم و نتوانی مرا به دام خود اندازی من تو را سه مرتبه طلاق گفته ام و حق رجوع نمانده ، زیرا زندگی با تو بی ارزش و خطرش بزرگ است...

آه از کمی توشه و دوری راه و تنهایی که مونسش کم است....

 

"امام علی"

 

 

 

+دلمان را خوش کرده ایم که مسلمانیم و دم از ولایت امام علی میزنیم و هر جا میرویم خود را منتظر ظهور میدانیم  ، در حالی که حتی یک رفتارمان شبیه آقا نیست...

چه کسی را گول میزنیم؟؟

سال هاست خوابیم و خبر نداریم...

کاش کسی پیدا شود و همه ی ما را از  این خواب بیدار کند...

کاش....

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۴ ، ۱۷:۲۴
محدثه مهران فر

بانو ، بانوی بخشنده ی بی نیاز من !

این قناعت تو ، دل مرا عجب میشکند...

این چیزی نخواستنت و با هر چه که هست ساختنت...

این چشم و دست و زبان توقع نداشتنت و به آن سوی پرچین ها نگاه نکردنت...

کاش کاری میفرمودی دشوار و ناممکن که من به خاطر تو سهل و ممکنش میکردم...

کاش چیزی میخواستی مطلقا نایاب که من به خاطر تو آن را به دنیای یافته ها می آوردم...

کاش میتوانستم همچون خوب ترین دلقکان جهان تو را سخت و طولانی و عمیق بخندانم...

کاش میتوانستم همچون مهربان ترین مادران ، رد اشک را از گونه هایت بزدایم...

کاش نامه یی بودم ، حتی یک بار ، با خوب ترین اخبار...

کاش بالشی بودم ، نرم ، برای لحظه های سنگین خستگی هایت....

کاش..ای کاش که اشاره ای داشتی ، امری داشتی ، نیازی داشتی ، رویای دور و درازی داشتی...

آه این قناعت تو ، این قناعت تو دل مرا عجب میشکند....


" نادر ابراهیمی "

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۴ ، ۰۰:۰۸
محدثه مهران فر


دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را

                                           دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۰۱:۵۰
محدثه مهران فر

" جناب استاد الهیات عزیزی که نامت را به خاطر نمی آورم....

چندی پیش در تلویزیون ، شاهد برنامه ای از شما بودم که مرا خیلی عصبانی کرد. از یک نظر میتوانم با شما موافق باشم ، در حال حاضر جهنم خالی است ، چون همه ی شیطان ها و آدم های شریر ، از هر قوم و قبیله ای ، فعلا روی زمین جولان میدهند.

من نه جاهلم ، نه عقب مانده ، این را میگویم چون شریک زندگی یکی از آن ها بوده ام ، من هر روز میبینم که انسانیت تا چه اندازه سقوط کرده و این را هم میدانم که شیطان به تنهایی کار را به اینجا نرسانده است . شیطان نه ابله است ، نه بوی بدی میدهد ، شیطان است و کارکشتگی اش. او زیر و بم روح انسان را از همه بهتر می شناسد و میتواند به جلد هر کسی برود ، الفاظ رکیک و بد حرف زدن در کارش نیست که هیچ ، خیلی هم منطقی و شسته رفته بحت میکند.

" سرکار خانوم تا به حال به فکرشان نرسیده که میتوانند خیلی بیشتر از این ها در زندگی داشته باشند ، خیلی بیشتر؟؟" این را او سال های پیش از من پرسید و من فکر کردم حق با اوست ، اینکه دیگر نباید قانع باشم .

شیطان نه حیا را خورده و آبرو قی کرده ، نه زبانم لال بادی از خود رها میکند ، او نرم و با ظرافت در این کلاف سردرگم زندگی همراه ماست ، مثل یک رقصنده!

جهنم خالی است چون آقای خانه به دنیای زنده ها رفته تا توبره ی شکارش را پر کند و عنقریب است که خم شده زیر بار قربانی هایش به سرای دیگر باز گردد ، آن جاست که همه داد و فریاد راه می اندازند ، قیل و قال میکنند ، فشار می آورند که اعتراص کنند " قرار بود همه چیز اینجوری تموم بشه؟؟ چرا کسی چیزی به ما نگفت؟؟" اما خیلی دیر شده است.

جایی خواندم که در گذشته های دور ، نقاش ها ، مردان خدا را با گوش های بزرگ نشان میدادند چون آن ها حرف های خدا را دست اول می شنیدند ، حالا که علی الحساب ما در دنیای موش کور ها زندگی میکنیم ، کور که هستیم ، می ماند گوش ها ، که آن ها هم نادیدنی اند و پیدایشان نیست. من خیلی وقت ها سعی کرده ام که از عالم بالا صدایی به گوشم بخورد اما از بخت بد به جایی نرسیدم ، ولی تا دلتان بخواهد در این عالم پایین گوشم از سر و صدا پر است.

دلم میخواست که مذهبی باشم ، جوری که پیش از رفتن از این دنیا همه کار هایم ردیف باشد ، اما نمیتوانم....

من دیده ام که شرارت و پلیدی چگونه در این عالم خاکی رو به فزونی است. زندگی من و همه نزدیکانم را هم سیاه کرده ، مثل یک لکه ی مرکب.

بی عدالتی ، نابرابری و خشونت ، این ها و فقط این هاست قوانینی که بر زمین حکم میرانند.  برای همین است که من به شما میگویم ، لااقل بگذارید در جهنم خوش باشیم. جهنم غلغله است و پر از هیاهو ، مثل کنار دریا در ماه اوت.

من که برای افتادن در آن و عذاب کشیدن بیش از این طاقت صبر ندارم ، چون زندگی من جز پیشمانی چیزی در بر نداشته و حق آن است که برای همیشه با پشیمانی سر کنم.

و کلام آخر ، شما این را گفتید که ما باید به شیطان عشق بورزیم چون او تنها و نا امید است ، اما من به شما میگویم اشک شیطان را باور نکنید ، همان طور که نمیشود اشک تمساح را باور کرد....."



از کتاب جهنم سوت و کور است

نوشته ی سوزانا تامارو


+ هیچ وقت فکر نمیکردم یک آدم مسیحی بتونه یک داستان به این زیبایی در باره دین و مذهب بنویسه ، داستانی که به شدت به تصورات ما مسلمون ها نزدیک باشه!

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۰۱:۳۸
محدثه مهران فر