از صبح که پا میشه ، فلان کس چی گفت ، فلان کس چی کار کرد ، فلان روزنامه چی نوشت.... ول کن.... روایت داریم که اغلب جهنمی ها ، جهنمی زبان هستند فکر نکنید همه شراب میخورند و از در و دیوار مردم بالا می روند...نه.... یک مشت مومن مقدس را می آورند جهنم که این آقایون تو صفوف جماعت می نشستند آبرو می بردند....!

 

" استاد فاطمی نیا"

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۴ ، ۲۳:۴۴
محدثه مهران فر

 

+ بعضی روزا باید دست در دست بهترین دوستت از پارک وی تا میدون ولی عصر پیاده بیای و باهاش حرف بزنی ، دلتنگی هاتو بگی و اون صبورانه به همش  گوش بده و مثل یه مامان راهتمایت کنه....

 

 

+ برزخ...

گیجی...

منگی....

سرگیجه....

 

 

 

+گاهی وقتا ما فکر میکنیم یه چیز خوبه ولی برامون مثل سم میمونه

گاهی وقتا هم فکر میکنیم یه چیز بده ولی برامون عین معجزه میمونه....

 

 

+ چقدر دلم میخواد الان برم کهف و روی یه تیکه سنگ بشینم و به شهر خیره شم و فکر کنم......

 

 

+امشب از اون شب هاست که تموم نمیشه و هر لحظه اش زجر آوره....

 

 

+خدایا...

راضی ام به رضای تو...

 

+کاش واژه ها میتونستن میزان غریبی آدما رو بیان کنن...

 

+شاعر میگه : نمیبینمت اما حس میکنم کنارم قدم میزنی تا بهشت.....

 

+کاش آدما مجبور نبودن حرفاشون رو تو دلشون نگه دارن...

کاش میشد آدم بعضی از حرفا رو داد بکشه...

کاش....

 

 

+ پریشونم خدایا....

خودت هوامو داشته باش....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۴ ، ۲۳:۲۷
محدثه مهران فر


با اخم نگاهم میکند و پشت سر هم غر میزند و من بی توجه به غر غر هایش رو تختی ام را مرتب میکنم...

عصبانی میشود ، داد میکشد و سرش را به پنجره میکوبد...

برمیگردم و داد میکشم "چته؟؟چرا انقدر غر میزنی؟؟ " با بغض نگاهم میکند و با حالت قهر سرش را بین برگ های بی جانش پنهان میکند و شانه اش میلرزد...

جلو میروم و بغلش میکنم و زیر گوشش میگویم " ببخشید....خب عزیزکم ، من الان از کجا برات آفتاب پیدا کنم تا برگ هات رو زیرش پهن کنی؟؟"

شانه اش بیشتر میلرزد و من پا به پایش گریه میکنم ، تک تک برگ هایش را میبوسم و میگویم " خودم آفتابت میشم... غصه نخور عزیزکم...غصه نخور..."

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۴ ، ۱۸:۴۲
محدثه مهران فر



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۴ ، ۲۱:۱۴
محدثه مهران فر

+ از ته دل میخندم و دستای قرمزم رو بهم فشار میدم...

سرمو بالا میگیرم و با خنده آغوشم رو به روی قطره های بارون باز میکنم....

فقط یه دختر متولد زمستون میتونه اینجوری عاشق سرما باشه....



+ از بهترین حس های دنیا اینه که بعد از نماز صبح بخزی زیر پتو و با خنده خرستو بغل کنی و محکم چشماتو ببندی....



+ حس یوسف جان سرما خورده و از صبح اخماش رو تو هم کرده ، هر از چندگاهی عطسه میکنه و یک ریز غر میزنه و من نشستم روی تخت دارم غش غش بهش میخندم :)


+ یه وقتا فکر میکنم نکنه چیزی که از خدا میخوام به ضررمه...

چرا من انقدر عجولم و صبر ندارم؟؟

از همه مهم تر چرا به خدا اعتماد ندارم؟؟؟



+ شاعر میگه : احساس میکنم تو رو از پشت این همه سکوت...



+ این روزا فقط دلم میخواد روی تختم دراز بکشم و کتاب بخونم و هر از چندگاهی سرمو بلند کنم و با یه لبخند کش دار به شیشه ی خیس از بارون خیره شم....


+شب های پاییزی پر از حس های عجیب و هیجان انگیز :)


+ همدم این روزهای من آهنگ باران علی رضا قربانی


+خدایا...

شکرت

شکر:)



۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۴ ، ۲۱:۰۹
محدثه مهران فر


تقوا یعنی اگر یک هفته مخفیانه از همه کارهایی که کرده ایم فیلم گرفتند و گفتند اعمال هفته گذشتتت در تلویزیون پخش شده ناراحت نشویم.....



"آیت الله مجتهدی"



*محمد علی شیخ الاسلامی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۴ ، ۲۳:۵۹
محدثه مهران فر


+ امروز خیلی آشفته بودم ، انگار یه چیزی رو گم کرده بودم و بین آدما دنبالش میگشتم.....

چرا هر چی میگردم پیدا نمیکنم این گم شده رو؟؟؟


+ خیلی بده جایی درس بخونی که هیچ جاش رنگ خدا وجود نداره...

خیلی بده درسی رو بخونی که خدا توش وجود نداره...

آشفتم... دلم میخواد همه چیزو رها کنم ولی...آدم یه جاهایی رو مجبوره...



+متنفرم از اینکه ،  حسم نسبت به یه چیزی بلاتکلیف باشه....



+ میترسم دیر شه...

میترسم چیزی که فکر میکنم اشتباه باشه.....

ولی...

خدایا چرا انقدر توکل کردن سخته؟؟

چرا؟؟؟



+ دلم داره پر میکشه برای حرم...

آخ که چقد دلتنگتم آقا...


+ همدم این روزای من کتاب  " تا سر زلف عروسان سخن" نوشته ی محمود دولت آبادی



+ دنبال یه نشانه ام....

نا امیدم نکن....



+شاعر میگه : منو به حال من رها نکن

تو هم به مرز این جنون برس....



+دلم میخواد یکی قرآن بخونه و من باهاش ساعت ها گریه کنم.....



+ خدایا ببخش منو واسه لحظه هایی که باید شکرت رو میگفتم و نگفتم....

شکرت شکرت...

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۴ ، ۲۳:۵۳
محدثه مهران فر


از ماموریت که برگشت خوشحال بود ، پرسید : فرمانده گناه کردن این ها چه فایده دارد؟؟ ابلیس جواب داد :امام این ها که بیاید روزگار ما سیاه میشود این ها که گناه میکنند امامشان دیر می آید ، با کنجکاوی پرسید: این هفته پرونده ها چطور بود؟؟ ابلیس گفت: مگر صدای گریه ی آقایشان را نمیشنوی؟؟؟


+ نمیدونم اینو از کجا خونده بودم و توی دفترچه ام نوشتم ، آتیشم میزنه این دو خط.... مخصوصن جمله ی آخرش....



by:amin daryanavard

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۴ ، ۲۱:۲۹
محدثه مهران فر


+ صبح بابا نیم ساعت بالا سرم وایساده بود و یک ریز پشت سر هم میگفت پاشو و من پتو رو کشیده بودم روی سرم و محکم چشمامو بسته بودم و نمیخواستم بیدار شم و دلم میخواست ساعت ها بخوابم ، شاید هم میترسیدم از اینکه چشمامو باز کنم...

این مقاومت برای بیدار شدن از رویا قسمتی از زندگی منه...



+ گیجم ، منگم...

نمیدونم چی درسته ، چی غلط...



+ بدترین حس اینه که بین یه عده آدم باشی و روحت یه جای دیگه باشه....


+هیچ خبری مثل کشته شدن منافقین نمیتونست خوشحالم کنه....

به معنی واقعی متنفرم از این حیوان هایی که در لباس انسان زندگی میکنن....

نابودیشون نزدیکه انشاالله


+ دارم فکر میکنم چرا انقدر زندگی رو سخت میگیریم؟؟

چرا انقدر چشم هم چشمی زیاد شده؟؟

هر کاری میکنیم تا چشم مردم رو دراریم ، تا داد بکشیم ما خیلی خوشبختیم ، خیلی شاخیم ، خیلی خفنیم...

چرا آخه؟؟

از کی انقدر نگاه مردم برامون مهم شد؟؟

اون زندگی های ساده قدیمی کجا رفت؟؟

چرا انقدر خوشبختی با وسایل معنی پیدا میکنه؟؟؟

چه بلایی داره سرمون میاد؟؟

نمیدونم...

هیچی نمیدونم...



+ آقای علوی یه شب یه حرف قشنگی زد و گفت : مرتبه ی تسلیم باید در دو مرتبه ی تشریع و تکوین باشه

میگفت تسلیم در تشریع ینی اینکه عقل تابع شرع باشه و نظر من وجود نداره... خدا گفت فلان چیز حرامه ، حرامه و نظر تو به درد هیچ کس نمیخوره ، پس نیا بشین بگو که از نظر من باید فلان کار انجام بشه یا نشه ، اصلن کسی نظر تو رو نخواست ، هر چی خدا گفته بگو چشم.....



+ چقدر دلم رهایی میخواد....

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۴ ، ۲۱:۱۴
محدثه مهران فر

 

ای دنیا ، از چه متوجه من شده و به من روی آوردی ؟ از من دور شو و غیر مرا فریب ده ، من صید تو نیستم و نتوانی مرا به دام خود اندازی من تو را سه مرتبه طلاق گفته ام و حق رجوع نمانده ، زیرا زندگی با تو بی ارزش و خطرش بزرگ است...

آه از کمی توشه و دوری راه و تنهایی که مونسش کم است....

 

"امام علی"

 

 

 

+دلمان را خوش کرده ایم که مسلمانیم و دم از ولایت امام علی میزنیم و هر جا میرویم خود را منتظر ظهور میدانیم  ، در حالی که حتی یک رفتارمان شبیه آقا نیست...

چه کسی را گول میزنیم؟؟

سال هاست خوابیم و خبر نداریم...

کاش کسی پیدا شود و همه ی ما را از  این خواب بیدار کند...

کاش....

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۴ ، ۱۷:۲۴
محدثه مهران فر