ان الانسان لفی خسر.....

پنجشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۱۰ ق.ظ

 

 

+ هر روز عصر میخونم ان الانسان لفی خسر و هر روز عصر چیزی درون وجودم میشکنه......

 

 

 

+ چند روز پیش توی استخر داشتم با الهام حرف میزدم و یه قضیه ای رو براش تعریف میکردم که یهو اون دختر مو فرفری که تازه توی استخر استخدام شده و با من خیلیییی احساس صمیمت میکنه از بغلم رد شد و گفت " چه لوس..." یهو جا خوردم و با چشمای گشاد شده به دختره خیره شدم و صداش در حالی که کش میومد تو سرم پیچید " چچچه لوسسس..."

حالا از اون روز هر وقت از جلو آیینه رد میشم به خودم خیره میشم ، شونه بالا میندازم و میگم " چه لوس...."

 

 

 

+ مامان داره از خونه بیرون میره و آخرین سفارش های رو بهم میکنه و قبل اینکه در رو ببنده میگه " مثل مرده ها نیای ها یکم به صورتت کرم بزن..." یهو لبخند روی لبام خشک میشه و میگم" من کی مثل مرده ها اومدم بیرون؟" مامان سرشو از لای در میکنه تو و میگه " همیشه...."

دست میکشم روی صورتم و قبل این که غر بزنم چرا آدم باید واسه یه افطاری ساده آرایش کنه با خودم فکر میکنم من هیچ وقت اون دختر رویایی مامانم نبودم.... 

اینجا همون صدای کشدار پارت دو دوباره تو سرم میپیچه " چههه لوسسس...."

 

 

 

+ چند وقت پیش هانیه میگفت کاش آدم بتونه یه قرص بسازه تا بخوریش و گذشته رو فراموش کنی...‌

این روزا شدیدا محتاج خوردن این قرصم ، اصلن دوست ندارم محدثه های سال های پیش رو به یاد بیارم....

وقتی این حس بهم دست میده به خودم دلداری میدم و میگم اگه اون محدثه نبود این محدثه الان اینجا نبود....

 

 

 

+ بیوتن امروز تموم شد....

یه حسی دارم....

من با این کتاب زندگی کردم...

بدون جرات بهترین کتابی بود که خوندم

 

 

 

+ تو فکر کفن و چهل تا امضا از مومنم....

ولی کی جرات داره بگه؟؟؟

کافی دهن باز شه و بعدش نگاه پریشون مامان بابا ، آدم رو پشیمون کنه....

 

 

+دلم میخواد برم سینما و دوباره بلیط ایستاده در غبار رو بگیرم و وقتی چراغ خاموش شد شروع کنم به گریه کردن تا آخرش....

بغض گیر کرده وسط گلوم....

 

 

 

+ این چند وقت یاد گرفتم بعضی چیزا رو که میبینم و میشنوم به روی خودم نیارم...

امشب میترسیدم دهن باز کنم و به جای صدا از حنجرم ، صدای گروپ گروپ قلبم بیرون بیاد....

 

 

 

+ شاعر میگه : چشام بسته است جهانم شکل خوابه.....

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۰۳
محدثه مهران فر

نظرات  (۲)

واااای مردم از خنده چه لوووس ...
جدا از شوخی نمیدونم چرا بهضیا به خودشون اجازه میدن در مورد هر چیزی نظر بدن واقعا نمیدونم امیدوارم خودم اینجوری نباشم
من امسال اصلا افطاری هنوز دعوت نشدم :(
منم دلم میخواد اون قرصرو بخورم کاش میشد قرصه یسری فکرای احمقانم پاک میکرد این روزا با خودم فکر میکنم کاش هیچوقت پیر نشم ...
وقتی از یه کتاب تعریف میکنی یعنی خوبه حتما میخرمش
جریانش چیه امضاها ؟همچنان هنوز فیلمو ندیدم هیشکی نیست باهام بیاد از تنهایی سینما رفتن متنفرم.
این روزا سعی میکنم خودمو بی تفاوت نشون بدم بیخیال غمو غصه بشم به کارای بزرگ فکر کنمو ناامیدیو بیخیال شم مطمیین نیستم واقعی باشه منم احتمالا دارم نقش بازی میکنم اما جواب داده.

پاسخ:
:)

میدونی من بیشتر برام این جالب بود که انقدر رک حرفش رو زد:)
من واقعن لوسم این یه حقیقته
کاش واقعن همچین قرصی بود....
ببین من با شخصیت این کتاب خیلی همزاد پنداری کردم
شاید شما بخونی خوشت نیاد...
اینو نخر بذار بهت کتاب خوب معرفی میکنم...
کفن رو میدن چهل تا مومن امضا کنه
دل بزن به دریا و برو....
خیلی حال میده تنهایی سینما رفتن:)
خدا رو شکر‌ که جواب داده😘
شاید اشتباه می کنم ولی حس می کنم حال تو هم مثل حال این روزای من ه.
پر از گیجی؛ پر از سردرگمی...
نمی دونم باید چی کار کنم؛ فقط می دونم که اینی که هست نباید باشه...
پاسخ:
دقیقن...
تک تک لحظه هام با گیجی سپری میشه...‌
اوهوم...
:(

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">