قا اعوذ برب الفلق....
+ رسیدم به اون قسمت ازکتاب بیوتن که نماز صبح ارمیا قضا میشه و نماز ظهر و عصر اول وقت و استغفار های پشت هم نمیتونه حالش رو خوب کنه....
یهو یاد خودم افتادم.... پارسال همین موقع بود که برای دیدن بابا بزرگ رفتیم فرانسه و در بدو ورود نماز من قضا....
هیچ وقت حال اون روزم یاد نمیره ، افتاده بودم روی جانماز و بوی قاطی شده ی عطر حرم امام رضای تو جانمازم و موکت های نوی هتل توی سرم میپیچید و به پهنای صورت اشک میرختم و دلم میخواست بلند شم و برم وسط خیابونی که به هتلمون منتهی میشد وایسم و با تمام وجود فریاد بکشم.....
حال اون روزم رو هیچ وقت فراموش نمیکنم.....
+حس یه مسیحی رو دارم که منتظر یکشنبه است تا بره توی اتاق اعتراف و پیش کشیش به گناه هاش اعتراف کنه و منتظر بمونه تا کشیش با جملات تکراری آرومش کنه.....
فقط با این تفاوت که این بار کشیش گناه های مسیحی رو میدونه....
+ هر کسی میتونه برای خودش یه کتاب شگفت انگیز داشته باشه این کتاب لزومن بهترین کتاب دنیا و برنده ی ان تا جایزه نیست فقط کافیه تا شما کلمه به کلمه ی یه کتاب رو درک کنید اون وقت اون کتاب میشه بهترین کتابی که توی زندگی خوندین...
حس من به بیوتن دقیقن همین حسه....
با تک تک کلماتش زندگی میکنم....
+دلم برای تمرین های سه چهارساعته شنا و خستگی بعدش تنگ شده....
من یه ماهی دور افتاده از آبم....
+ دلم میخواد تمام ایمان ها و تقوای های عالم رو جمع کنم و نگهشون دارم واسه اون روزی که حتی مادر بچه اش رو نمیشناسه....
+ اولین نشانه های سپیده دم.....
قل اعوذ برب الفلق.....
+ یاد منصوره افتادم....
تو اعتکاف بعد نماز دستمو میگرفت و میگفت : چشماتو ببند و گوش کن... گوش کن پرنده ها چی میگن.... صبوح القدوس....صبوح القدوس.....