هذیان شبانه
+ زانو هامو بغل میکنم و سرم رو میذارم روی پاهام...
اللهم جعل محیای محیا محمد و آل محمد...
اشکام دونه دونه میوفته رو چادرم
عصر عاشورا باشه اونم تو کهف الشهدا باشی مگه راهی جز دیوانگی هم باقی میمونه؟
+جنون...
جنون...
آخر سر این دیوانگی مرا میکشد...
+ دلم میخواد پرواز کنم....
+ خستم
از دست خودم خستم...
از اون وقتاس که دلم میخواد داد بکشم...
+ از بچگی عادت داشتم بی صدا گریه کنم ، تا دلم میشکست بی صدا دو نه دونه اشکام میریخت...
حالا دیشب دلم میخواست بلند بلند گریه کنم ، دلم میخواست جیغ بکشم ولی باز تمام اشکام بی صدا میریخت روی صورتم...
چقدر بده... چقدر بده که توان فریاد کشیدن رو ندارم...
+مامان میگه تو خیلی درون گرایی...
با تعجب نگاش میکنم...
یه عمر فکر میکردم برون گرام حالا نزدیک ترین فرد زندگیم میگه درون گرایی
حال عجیبیه....
+چقدر سخته آدم یه حرفی توی دلش باشه و نتونه بزنه....
+چه حال بدیه از هر طرف اسیر نفست باشی..
+نوشته شهادت بارانی است که بر هر کس نمیبارد....
دلم میگیره...
معمولا آدم ها حواسشون به اون چیزی که هستند نیست! یکی از بیرون باید بهش بگه! یه وقت هایی هم خودت به این نتیجه میرسی که چی هستی و اون موقع هستش که سعی می کنی دیگه کسی نفهمه!/
درون گرایی به معنی نداشتن ارتباط با دیگران نیست! درون گرای موقعی هستش که آدم پیش خودش احساس میکنه کسی حرفش رو نمیفهمه! اونوقت ترجیح میده خودش باشه و خودش! و به نظرم هیچ چیز بهتر از درون گرایی نیست! شاید هم بدتر! چون در دراز مدت اینکه کسی حرفت رو نفهمه داغون کننده است