در انتظار روز های شیدایی
شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۱۳ ب.ظ
دارم با گریه چمدونم رو میبندم ، باورم نمیشه همه چیز در عرض دو سه روز درست شده و من الان دارم چمدونم رو میبندم تا فردا عصر سوار هواپیما شم و چند ساعت بعد بغداد باشم.
همه چیز مثل یه خوابه و همش یاد پنچ سال پیشم... ولی محدثه ی پنچ سال پیش کجا و محدثه ی امروز کجا...
شکر خدا که حال محدثه ی امروز بهتره ، که ایمانش قوی تره ، که یه آدم دیگه اس و حیف از این سالهایی که میشد بهتر از اینا بگذره....
وای ، چقدر کار دارم و چقدر دلهره دارم ، چقدر بغض دارم که نگهشون داشتم برای کربلا ، چقدر حرف دارم که همه رو جمع کردم برای نجف ، چقدر دلتنگی دارم که نگه داشتم برای عصر های غریبانه ی کاظمین....
خدایا...
همیشه وقت هایی که انتظارش رو ندارم لطفت شامل حالم میشه...
همیشه وقت هایی که حواسم نیست ، بودنت رو ثابت میکنی...
شکرت...
شکر...
:)
۹۴/۰۷/۱۱