لبخند :)

شنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۲۶ ب.ظ

ساعت دوازده شب است ، هیچ کس در خیابان نیست و مادر از شدت ذوقش با آخرین سرعت در حال رانندگی ست ،شیشه ی ماشین را پایین میکشم ، باد به صورتم میخورد و چادرم را از سرم می اندازد ، از ضبط  موسیقی بی کلام پخش میشود ، زیادش میکنم و دستم را از شیشه ی ماشین بیرون میکنم ، چشمام رو میبندم و در هوا برای خودم نت هایی که را بلد نیستم میزنم ، باد از لای انگشتانم سر میخورد و چیزی درون دلم فرو میریزد....
میخندم و با خود فکر میکنم چقدر ساده میشود خندید....
سرعت ماشین بیشتر میشود و لبخند های من پررنگ تر...
زندگی هنوز جریان دارد...
هنوز میشود خندید......
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۲۱
محدثه مهران فر

نظرات  (۲)

۲۲ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۳۶ شاهزاده جوان
هنوز می شود خندید!
پاسخ:
میشود بلند بلند خندید :)
عکس هدر چه قشنگ: )
نام نو مبارک: )
پست جدید مرسی: ) انشالله ادامه داشته باشه با لبخندهای لبریز از ارامش
پاسخ:
مرسی مرسی:)
انشاالله :)
بازم مرسی:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">