دلتنگی های شبانه
شنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۱۷ ب.ظ
+ آشوب آشوب آشوب....
چقدر سخته آشوب درونی رو پشت لبخند پنهون کردن.....
+ کاش بشه تبعید شم یه جای دور
یه جایی که هیچ کس نباشه
یه جایی که فقط من باشم و یه عالمه کتاب و یه جانماز...
دلم یه تنهایی و سکوت عظیم میخواد...
+ چشمم رو میبندم
بغضم رو قورت میدم
قلبم عین قلب یه گنجشک میزنه
چشمام آماده ی انفجاره
دستم رو روی تسبیح یاقوتی رنگم میکشم
و زیر لب میگم " یا رب العالمین...."
+ کلافه ام...
کلافه ام از این همه حرف های تلمبار شده ی روی دلم...
کلافه ام از دست خودم...
دلم پریدن میخواد...
+ گم کردم خودمو و نمیدونم باید کجا دنبال خودم بگردم...
+ فقط یه مادر میتونه وسط دلهره ها و بغض های دخترش ، روی لبش خنده بیاره
خدایا شکرت :)
شکرت...
+ نفس عمیق....
۹۴/۱۱/۱۰