داره هر کسی با زبون خودش تو رو عاشقونه صدا میکنه تو اسم خدایی و هر کس میاد داره یا رضا یا رضا میکنه.....

 

 

 

 

 

 

پ.ن : نیمی از وجود من در حرم  و بین آدم ها جا مانده است و من هر روز نیم دیگر از وجودم را با خود حمل میکنم که هر لحظه آرزوی وصال دارد....

 

پ.ن : بهترین لحظات زندگی من اینجا گذشت...

بی هیچ شکی شما عشق اول و آخر زندگی من هستید....

تولدتون مبارک آقای خوبی ها.... :)

 

پ.ن : عکس هم از خودم ، آخرین سفرمان ، شب مبعث :)

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۰۶
محدثه مهران فر

 

 

_برای چی گریه میکنی؟

+برای اینکه گریه تنها سلاح یه یوسف گم کرده یِ پریشون حالِ غریب افتاده اس....

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۵ ، ۲۰:۱۴
محدثه مهران فر

من و خورشید هر روز عصر روی تخت مینشنیم ، چای مینوشیم و از هر دری باهم سخن میگویم... من برایش داستان ارنست همینگوی میخوانم  و او برایم از پرنده های عجیب و غریب و گل های زیبای آن سر دنیا حرف میزند...

گاهی وقت ها آن قدر گرم حرف زدن میشویم که یادش میرود باید برود و تا به خودمان می آییم دیرش شده ، سریع چادر گلدارش را روی سرش می اندازد و از پنجره بیرون میپرد و بدون آنکه کفش های قرمزش را پایش کند ، پا برهنه میدود تا آسمان....

اینجور وقت ها دلم از این ناگهان رفتن میگیرد ،  روی تخت ولو میشوم و با بغض به کفش های قرمز خیره میشوم و منتظر می مانم تا آسمان سیاه شود ، و وقتی اولین ستاره چشمک زنان برایم دست تکان داد ،  نا امید از برگشت خورشید از جایم بلند میشوم ،  دستمال می آورم تا لکه های روی کفش  را پاک کنم و وقتی حسابی برقشان انداختم میگذارمشان گوشه ی اتاق و تمام شب به این فکر میکنم که فردا برای خورشید چه داستانی بخوانم تا خوشش بیاید ، ذوق کند و دستانش را بهم بکوبد....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۵ ، ۰۲:۱۱
محدثه مهران فر

 

من ضدی دارم

آن قدر فریب کار که آن را

" خود" پنداشته ام.

حالا

من از خود برای " تو" شکایت آورده ام.....

 

 

* فاضل نظری

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۵ ، ۲۲:۳۵
محدثه مهران فر

 

 

 

إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ : أَسْلِمْ ۖ

قَالَ : أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ

 

زمانی که پروردگارش به او گفت : تسلیم شو!

گفت : تسلیم پروردگار جهانیان شدم

 

 

*بقره آیه 131

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۵ ، ۲۲:۲۹
محدثه مهران فر

 

 

صوت قرآن تو مستم میکند

نیستم عشق تو هستم میکند.....

 

 

 

*اسم شاعر رو نمیدونم..

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۵ ، ۰۱:۱۷
محدثه مهران فر

 

 

 

برسر زنان میدوی و فریاد میکشی " الله اکبر..." و من روی زمین مچاله شده ام و قلبم آنچنان میتپد که احساس میکنم هر لحظه ممکن است قفسه ی سینه ام را بشکافد و روی دستانم بیوفتد....

 

از دور فریاد میکشی  " داد بکش...امشب شب فریاد کشیدن...الله اکبر... الله اکبر..." گریه امانم بریده است...

 

"یالا.... داد بکش...."

 

دهانم خشک خشک است....

 

لب باز میکنم " یا غیاث المستغیثین..."

 

'بلند تر.. بذار صدات گوش فلک رو کر کنه..."

 

سرم را بلند میکنم، ماه با قیافه ای درهم بالای سرم ایستاده و برای ما گریه میکند " یا غیاث...."

 

تو میدوی و فریاد میکشی "الله اکبر..."و زمین زیر پایت میلرزد و کوه ها  در مقابل فریاد هایت سر خم میکنند ... و من سر به سمت آسمان گرفته و فریاد میکشم "یا غیاث المستغیثین... " و احساس میکنم با هر فریادم ستاره ها میلرزند و ماه بر سر میکوبد...

 تو فریاد زنان میدوی به سمت ابدیت ، به سمت همان نوری که  افق را در برگفته است...

و من...پایی برای دویدن ندارم و بی هیچ حرکتی نشسته ام و تنها نشانه ی عبودیتم فریاد های از دل است....

تو میدوی و در نور فرو میروی و من همچنان در ظلمت ایستاده ام و جز اشک صلاحی برای مبارزه با این تاریکی ندارم....

تو میدوی و من.....

 

 

 

 

+گاهی حسودی میکنم به این همه خوب بودن!!!!!

 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۵ ، ۰۲:۴۱
محدثه مهران فر

 

عاشقی دردسری بود نمی دانستم

حاصلش خون جگری بود نمیدانستیم

 پرگرفتیم ولی باز به دام افتادیم

شرط ، بی بال و پری بود نمیدانستیم

 آسمان از تو خبر داشت ولی ما از تو

سهم‌مان بی خبری بود نمیدانستیم

 آب و جاروی در خانه ما شاهد بود

از تو بر ما گذری بود نمیدانستیم

 این همه چشم به راهی نگرانم کرده

عاشقی دردسری بود نمیدانستیم

تا ظهورت چقدر فاصله داریم آقا؟

آه از جمعه ی بی تو گله داریم آقا

رفته بودی که بیایی چقدر طول کشید؟

عرض کردیم نبودی و سحر طول کشید

ما برای خودمان اینهمه گفتیم بیا؟

نذر کردیم به پای تو بیفتیم بیا



*صابر خراسانی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۵ ، ۱۹:۵۷
محدثه مهران فر
 

 

 

 

چگونه بر فراق " تو" صبر کنم؟؟؟
۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۵ ، ۱۶:۲۰
محدثه مهران فر

 

 

+ هر روز عصر میخونم ان الانسان لفی خسر و هر روز عصر چیزی درون وجودم میشکنه......

 

 

 

+ چند روز پیش توی استخر داشتم با الهام حرف میزدم و یه قضیه ای رو براش تعریف میکردم که یهو اون دختر مو فرفری که تازه توی استخر استخدام شده و با من خیلیییی احساس صمیمت میکنه از بغلم رد شد و گفت " چه لوس..." یهو جا خوردم و با چشمای گشاد شده به دختره خیره شدم و صداش در حالی که کش میومد تو سرم پیچید " چچچه لوسسس..."

حالا از اون روز هر وقت از جلو آیینه رد میشم به خودم خیره میشم ، شونه بالا میندازم و میگم " چه لوس...."

 

 

 

+ مامان داره از خونه بیرون میره و آخرین سفارش های رو بهم میکنه و قبل اینکه در رو ببنده میگه " مثل مرده ها نیای ها یکم به صورتت کرم بزن..." یهو لبخند روی لبام خشک میشه و میگم" من کی مثل مرده ها اومدم بیرون؟" مامان سرشو از لای در میکنه تو و میگه " همیشه...."

دست میکشم روی صورتم و قبل این که غر بزنم چرا آدم باید واسه یه افطاری ساده آرایش کنه با خودم فکر میکنم من هیچ وقت اون دختر رویایی مامانم نبودم.... 

اینجا همون صدای کشدار پارت دو دوباره تو سرم میپیچه " چههه لوسسس...."

 

 

 

+ چند وقت پیش هانیه میگفت کاش آدم بتونه یه قرص بسازه تا بخوریش و گذشته رو فراموش کنی...‌

این روزا شدیدا محتاج خوردن این قرصم ، اصلن دوست ندارم محدثه های سال های پیش رو به یاد بیارم....

وقتی این حس بهم دست میده به خودم دلداری میدم و میگم اگه اون محدثه نبود این محدثه الان اینجا نبود....

 

 

 

+ بیوتن امروز تموم شد....

یه حسی دارم....

من با این کتاب زندگی کردم...

بدون جرات بهترین کتابی بود که خوندم

 

 

 

+ تو فکر کفن و چهل تا امضا از مومنم....

ولی کی جرات داره بگه؟؟؟

کافی دهن باز شه و بعدش نگاه پریشون مامان بابا ، آدم رو پشیمون کنه....

 

 

+دلم میخواد برم سینما و دوباره بلیط ایستاده در غبار رو بگیرم و وقتی چراغ خاموش شد شروع کنم به گریه کردن تا آخرش....

بغض گیر کرده وسط گلوم....

 

 

 

+ این چند وقت یاد گرفتم بعضی چیزا رو که میبینم و میشنوم به روی خودم نیارم...

امشب میترسیدم دهن باز کنم و به جای صدا از حنجرم ، صدای گروپ گروپ قلبم بیرون بیاد....

 

 

 

+ شاعر میگه : چشام بسته است جهانم شکل خوابه.....

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۵ ، ۰۲:۱۰
محدثه مهران فر